بارها خواستم ننویسم؛ اینجا ننویسم. چون نمیدانم از چه سوژهایی بنویسم؛ از غصهها و دردها بنویسم یا از لذتها یا از جان کندن برای زندهماندن و یا از تقلای برای پذیرش شرایط و بدن و تواناییهای تازهام. نمیدانم. کوتاهی نوشتهها هم از بیحوصلگی و همین ندانم میآید. نه حوصله نوشتن با قلم را دارم و کیبورد. برای خاطر روشن نگهداشتن چراغ اینجا هرجور شده وقتی و جایی را پیدا میکنم_ توی رختخواب یا مطب دکتر_ که نفت بریزم توی چراغ که شعلهاش کور نشود. توی اینطور شرایط….