شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

اردیبهشت ۷, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

یک‌و‌نیم سال است توی پروسه درمانم، تمام اهالی خانه و دوستانم مراقبم بودند که سرما نخورم؛ مراقبت تمام‌و کمال، بعد یک فامیل بی‌شعور بعد از یک سال می‌آید که صله‌ی رحم بجا بیاورد با لب‌های تبخال زده از سرماخوردگی می‌بوسدم و بعدش می‌گوید سرماخوردگی داشته. ادامه می‌دهد چند روز پیش که خانه ما بوده سرما خورده. آهان! بله من به شما سرماخوردگی داده‌ام. گفتم ما سرما نخورده بودیم! گفت توی هوا بوده. اگر توی هوا بوده چرا می‌گویی از خانه ما رفتی مریض شدی؟ آدم ابله چرا….