وقتی گفت که صبحهای زود با گنجشکها و درخت انجیر همسایه حرف میزند و میگوید درخت زیبا هر روز برایم پنج تا انجیر بنداز، گنجیشگهای خوش صدا انجیر سهم من را با خودتان نبرید، برایش عجیب بود تا اینکه که یک روز صبح برای آب دادن به سرخس تازه احیا شده به حیاط پشتی رفته بود و انجیرهای کف حیاط را دید بود. هم درخت انجیر و هم گنجشکها با مادرش معاشرت میکنند. گفته بود که مورچههای خانه هم صدای مادرش را میشنوند و با او حرف….