شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

خانه

_فرچه رنگ را بردار _بازهم فرچه ؟ این بار قرار است چه کنم؟ _به رنگی آغشته اش کن _چه رنگی؟ _رنگی که دوست داری. روی دیوار اتاق حیاط همسایه بیمارستان بانک مدرسه کارخانه هر جایی که آذوقه مان را تامین می کنیم آسفالت خیابان سنگفرش پیاده رو و حتی مرز بین کشورها. ترسیم کن قلبی بزرگ را به بزرگی قلب خودت شهر را شفا بده با عشق _ مگر ممکن است !؟ رمقی نمانده. عشق تعارف متعددی دارد، زادگاه و خواستگاهش هم در افراد متفاوت است. چطور….
قلم به نور قلبش می‌زند آنرا روی کاغذ می‌گذارد نور کلمه می‌شود کاغذ نور می‌شود امضا می‌زند از نور به نور هر کس که کاغذ را دست می‌گیرد کلمات را چاپ می‌کند می‌فروشد می‌خواند نگه می‌دارد و حتی می‌نگرد نور می‌شود. نور کلمات، کاغذ، چشم، قلب، دست و حتی پول را از خود لبریز می‌کند. من که درباره نور نوشتم هم نور شدم. و تویی که این کلمات را خواندی می‌گوید: تو نور بوده‌ای، هستی و خواهی بود من برای یادآوری آمده‌ بودم. به جمع کسانی که….
نفس کشیدن برایش سخت شده است، سالهاست که این حس و حال هر از چند گاهی بالا می اید، مدتی با هم همنشین می شوند و نمی فهمد چطور و کی می رود. اندوه را با دم وارد ریه هایش میکند و با بازدم بیرون می دهد. دلتنگی مثل یک عنصر همراه با عناصر دیگر در هوا ، در تنفسش و در دم و بازدمش بالا و پایین می رود، نه در ریه اش می ماند و نه از هوای دمش می تواند تفکیکش کند. وقتی به….
روز اولی که وارد مدرسه شدم را یادم نمی اید ولی روز اخری که مدرسه را ترک کردم خوب یادم هست. یکی از دوستانم به من پیشنهاد داد که چند هفته اخر سال را جای او در یک مدرسه غیرانتفاعی پسرانه و ابتدایی تدریس کنم. کل زمان تجربه یک ماه و چند روز بود.  نگویم از سرکشی شان و  روش های متفاوتی  که بکار بستم تا عنان کلاس را به دست بگیرم. کلا  تن صدای پایینی دارم، کم عصبانی میشوم.  اتفاقات روزهای اول هم صدایم را باز….
این کلمه ها را به کسانی تقدیم میکنم که زیبایی دیگران را می بینند و به انها یاداوری میکنند و به کسانی که خودشان را با تمام خصوصیاتشان عاشقانه دوست دارند.. روزی روزگاری… اولین بار این رفتار را از استاد یوگایش دیده بود. ناخن هایش را زیبا دیده بود و ان را به او یاداوری کرده بود. ده سال از ان خاطره میگذرد و او هم چنین شده است. . زیبایی چشم هایش را عشقش، خنده هایش را روانکاوش، چال روی چانه اش را همکلاسی اش، موهایش….
روزگار سختی است،بسیار سخت! به طوفانی می ماند که قصد تمام شدن ندارد هیچ، لحظه به لحظه شدیدتر هم می‌شود. کسی باید کاری کند. دست روی دست گذاشتن تا به کی؟! فرچه جادویی‌ام را برمی دارم و راهی بیرون شهر می‌شوم. می‌روم می‌روم تا به نزدیک ترین کوه برسم، پایش می‌ایستم. قبل از شروع کار چشم‌هایم را می‌بندم، برای کارم به هیچ چیز دیگری جز آرزو احتیاج ندارم. این را خیلی وقت است که آدم بزرگ‌ها فراموش کرده‌اند. فرچه‌ام را به هر چیزی که بزنم رنگش را….
زمان‌ها را با اتفاقات و احساساتی که در من ایجاد می‌کنند به یاد می اورم. تو گویی انها به زمانشان اَتَچ شده‌اند. این یعنی: تمام می‌شود ترس ثروت شادی غم خشم عشق و… اجازه می‌دهم زمان با تمام تعلقاتش از من عبور کند، نه اینکه به انها بچسبم و مدام زمان را سرزنش کنم که چرا می‌گذرد. در زندگی زمینی زمان معنا دارد و زمان کارش گذر است، کسی باید سرزنش شود که متعلقاتش را می‌چسبد و انها را میخواهد از مالکش بگیرد. به اتفاقی، احساسی بچسبم….
نور می‌شود رنگ عطر نوا مزه لطافت آن اتفاق میفتد زمان متوقف می‌شود جهان در این مکث میدان رقص می‌شود نور شادی می‌شود در پاهای لحظه می‌چرخد و می‌رقصد و پایکوبی می‌کند لحظه را در اغوش می‌کشم برای یکی شدن که سهیم شوم در این همه موهبت و عشق راستی نگفتم!؟ نور در یکی شدنمان عشق هم می‌شود بزمی تمام عیار راه افتاده است دستت را در دستم بگذار تو هم دعوتی..    ….
_یار و رفیق کیست!؟ _کسی که بتوانیم ساعت ها روبرویش بنشینیم و حرف بزنیم، طوری که متوجه گذشت زمان نشویم، چایمان سرد شود و قورقور شمکممان خبر از گرسنگی مان بدهد. چه کار خوبی کردم که در هر رابطه یی پا نگذاشتم، هر جایی که رسیدم دل ندادم. دل را باید جایی گذاشت که خودش میخواهد. دل ، دل است. هم راهش را می داند و هم مقصدش. می شنوی صدایش را؟؟ شششش!!! برای شنیدن صدایش کافی است سکوت کنی، اعتماد کنی. ارام ارام صدایش را خواهی….
رنگش… رنگش را نمی‌توانم دقیق بگویم. مسی! سفید! نقره ای! در تشخیص رنگ‌ها هیچ وقت تلاشی نکرده‌ام ، از نظر من چهار رنگ اصلی وجود دارد و الباقی تشریفاتی هستند و بس. اما این بار فرق می‌کند. تلاشم را برای توصیف رنگش می‌کنم. گاهی سفید، گاهی طلایی با سفید ترکیب شده است. گاهی لکه‌های نقره‌ای بزرگ و کوچک در زمینه طلایی و سفید بیشتر جلب توجه می‌کند، گاهی کامل و گرد است و گاهی نه. من عاشق کمال هر چیزی نباشم این یکی کمالش برای من مسحور….