شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

فروردین ۱۴, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

علاج روزهای تاریکم نه دکتر است نه روانشناس نه قرص نه مسافرت نه پول نه عشق نه حرف زدن؛ علاجم خواب است. باید گوشه‌ای را پیدا کنم و چیزی روی چشم‌هام بندازم که تاریک بشود که بخوابم. کمتر از یک ساعت هم کفایت می‌کند. امروز رفتم داروی جلسه‌ی هجدهم ایمونوتراپی را از داروخانه گرفتم وقتی خانه رسیدم تا حوالی سه بعدظهر بارها بغضم اشک شد و سرریز. از سردرد خوابیدم وگرنه یادم نبود که خواب می‌تواند چاره باشد. چهل دقیقه‌ای خوابیدم توی خواب حواسم به آب سیب‌زمینی‌های….