رفته بودم خرمآباد. امسال میخواستم قبل از عید بروم تجریش به تلافی پارسال. پارسالی که توی روزهای تنفس بین شیمیدرمانیها و دردهاش بودم. نشد که بروم. آمدهام خانه پدری. مری دوست داشت خرمآباد را ببیند. رفتیم که کمی توی بازار و بین مردم باشیم. از میدان شهدا تا پشت بازار و سبزهمیدان پیاده رفتیم. از بین دستفروشها و بساطشان رد شدیم. صدای آب جوی بین خیابان و پیادهرو و درختهای پیر و تنومند این شهر یادم رفته بود که به یاد آوردمشان. گرم بود گرمتر از الیگودرز….