شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

اسفند ۲۷, ۱۴۰۲ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رفته بودم خرم‌آباد. امسال ‌می‌خواستم قبل از عید بروم تجریش به تلافی پارسال. پارسالی که توی روزهای تنفس بین شیمی‌درمانی‌ها و دردهاش بودم. نشد که بروم. آمده‌ام خانه پدری. مری دوست داشت خرم‌آباد را ببیند. رفتیم که کمی توی بازار و بین مردم باشیم. از میدان شهدا تا پشت بازار و سبزه‌میدان پیاده رفتیم. از بین دست‌فروش‌ها و بساط‌شان رد شدیم. صدای آب جوی بین خیابان و پیاده‌رو و درخت‌های پیر و تنومند این شهر یادم رفته بود که به یاد آوردمشان. گرم بود گرم‌تر از الیگودرز….