صبح به صبح از خودت خبر بگیر! این جمله چند روزی هست که مدام شیرینم میکند. دختری توی اینستاگرام در مدح صفحات صبحگاهی گفته بود. چقدر دلم برای نوشتن صفحات صبحگاهی تنگ شده. نجاتدهنده بودند توی روزی درد و بیخوابی. از دردها حرف میزدم و از ناامیدی. از تنهایی عریض و عمیق میگفتم و از زمانی که متوقف شده بود. از دلخوشیهای کوچک اما عمیق مینوشتم؛ از بوسهها و آغوشها و نگاهها که برایم مرهم بودند و از خودم. خودم که فکر میکردم هیچوقت قرار نیست پروسهی….