امروز صبحانه خوردم، پیادهروی کردم، تکلیف کلاس فردا شب ناداستان را سرهم کردم_ میگویم سرهم چون وقت نبود که از تایپش کنم_ همین! واقعا هیچ کاری انجام ندادم. یادداشت روزانهام را هم ننوشتهام. دو بار فشارم را گرفتم نه روی شش بود؛ پایین است. مامان عصبی شد وقتی متوجه شد اما من میخندیدم. گفتم تو فشارت بالاست من پایین تو سه تا از پونزدهتا را بده به من که من برسم به دوازده. همچنان سرفه میکنم. نمیدانم چکار کنم. حالا تا تزریق بعدی ببینم اگر ادامه پیدا….