امروز چکار کردم!؟ با مری و م رفتیم پارک تنیس املت خوردیم؛ صبحانه. دور پارک را یک دور پیادهروی کردیم و کمی توی خیابانها ویراژ دادیم؛ صبح سرد و تعطیل. جلسه رواندرمانی امروز را هم حضور داشتم. به دکتر گفتم که توی موقعیت تصمیمگیری که قرار میگیرم اضطراب امانم را میبرد. نمیتوانم تصمیم بگیرم. در اولین فرصت از مخمصه فرار میکنم یا ته کار را به دیگران میسپارم. حالا این تصمیم میتواند انتخاب قهوه باشد یا انتخاب دکتر، فرقی نمیکند. اما همین کار هم بهم احساس ناتوانی….