دیشب هم یکی از جلسات حلقهی <ادبیات من> بود. قسمتی از کتاب را قرار بود بخوانیم اما نتوانستم. راستش خیلی متن سنگینی دارد و برای منی که با خواندن پاراگراف جستاری خسته میشوم شبیه کابوس است. ورقش زدم. به عنوانها نگاه کردم و به جملهی اول هر پاراگراف. اما محو کلمات تحلیلها و مثالهای تسهیگلرش شدم. چقدر خوب خوانده بودش و چقدر خوب که من حوصلهی گوش دادن را لااقل داشتم. آخر جلسه دوست داشتم حرف بزنم. از چیزی که برداشت کرده بودم. میکروفن را روشن کردم….