پارسال امروز و همین ساعتها توی اتاق عمل بودم. چکاپ دقیقا افتاده روز جراحی اول. عجیب و تلخی روز را میگذارم توی پوشه مدارک و با م و و میروم که سونوگرافی و ماموگرافی انجام بدهم. م یک کار اداری دارد، من و و دم در اداره توی استرس غرق شدهایم. او برای بیرون آمدن از استرس سیگار میکشد من غُر. اما فایده ندارد تنها راه بیرون آمدن از این شرایط هیچکاری نکردن است، ساعت را نگاه نکردن است و عجله نکردن. ایستادن است؛ ایستادن! انگار روزها….