شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

دی ۱۰, ۱۴۰۲ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

  اگر هفده لنفم به جای سطل زباله آزمایشگاه الان زیر بغلم بود دستم اینقدر توی حرکت احساس سنگینی و ناتوانی نمی‌کرد. به کی و چطور بگویم_ با چه لحن و با چه کلماتی _ که بله خطر مرگ عبور کرده اما جاهایی از شهر طوفان‌زده‌ام قابل بازسازی نیست! نه بدنم می‌تواند و نه خدای بدنم کاری کند. توی روز مدام باید از سرکوچه‌‌هایی بگذرم که خانه‌هایی ویران دارد، خانه‌هایی که نه مصالحش پیدا می‌شود و نه قابل بازسازی است. بغض می‌کنم و گریه؛ اگر دکتر نمونه‌برداری….