چشمهایت صحرایی است تا بیکرانگی و سکوتت که کفشهایم میشود برای گذار از آن ای کاش پایانی بر این صحرا نباشد و پاره نشود این کفشهایم هیچ وقت.. میگویند برای عبور از صحرا نیاز به کفش نیست آب و غذا و همراه نیاز است آب و غذا نیاز ندارم و همپایی برای گذار کفشهایم کافی است سکوتت کافی است. هم آب است و هم غذا و پای رفتنم هم. آرام قدم برمیدارم که صحرا تمام نشود که کوکی از کفشهایم باز نشود، پاره نشوند. که لحظات نگذرند….