شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

دی ۸, ۱۳۹۸ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

نشسته‌ام پشت میز. با مداد سیاهی که از آخرین تمیزکاری اتاق مری به غنیمت آورده‌ام می‌نویسم. روی ورق باطله‌ای که لغات جدید را تمرین می‌کنم اِهم… یک … دو… سه… امتحان می‌کنم! صدا می‌آید!؟ این قلم در دستان من حکم همان بلندگویی را دارد که با آن برنامه صبحگاهی مدرسه را شروع می‌کردند. دستم… دستم…. دست چپ عزیزم! صدایم را می‌شنوی؟ چرا!؟ موقع نوشتن خسته می‌شوی!؟ این متن حاوی نوازشی برای تو است. بشنو جانِ دل و بدان که نازت خریدار دارد. تو جزء عزیزترین، زیباترین و….