_خواستم از احوالات این روزهای سرزمینم بگویم. احساس کردم تارهای صوتیام بهم گره خوردهاند و صدایی از آنها در نمیآید. انگشتانم سرد شدند به طوری که نوکشان را احساس نمیکردم. واقعا دلم میخواهد از حال خوب حرف بزنم. از وصال و نیکی بنویسم. از خندههای مستانهای که از شادی گوش کوچهها و خیابانها را کر کند. از رقص و پایکوبی بگویم که تن لحظهها را نوازش میدهد از عشقی که سرور شده و در چشمان مردمان سرزمینم قد علم کرده است.. از شور زندگی بگویم که از….