شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

آبان ۲, ۱۳۹۸ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

دلش می‌خواهد سفر کند. با خیال. خیال را صدا می‌زند. می‌بیند که نشسته روی قفسه کتابخانه‌هایش _ نیازی نیست صدایم کنی، من همیشه همراهت هستم. _خوب آدم گاهی دلش می‌خواهد کسی را که دوست دارد صدا بزند. بعد از اتفاقی که سال های دور تجربه کرده، فهمیده که تا می تواند باید کسانی که دوست دارد را با اسم صدا بزند. بلند، یا نجواکنان. چون معلوم نیست که  آیا فرداهایی هستند که عزیزانش را صدا بزند، که آنها جوابش را بدهد؟! _ امروز می‌خواهی مرا در آسمان….