میچرخد در آغوش زمین نفسههایش را به لحظه های در گذر میدوزد. میچرخاند پاهایش دامنش تنش دستهایش و موهایش را. شعر ملودی و صدای خواننده را با رقص در میآمیزد. دستهایش را رهبری میکند یکبهیک بالا میبرد و پایین میآورد یکی روی قلبش و یکی را بهسان شاخهای دور از خود میگیرد. فر موهایش لحظهها را بوسه باران میکنند.. صنوبری چرخان میشود که صورت بر آسمان گرفته و منتظر نزول باران است. موسیقی برای او و چرخهایش نواخته نمیشود اوست که میرقصد برای خلق موسیقی طربانگیز میچرخد….