_این قاب اواخر هفته پیش کاملا اتفاقی به دستم رسید و موقتا اینجا گذاشتمش که تکلیف عکسش مشخص شه.
_قاب خالی؟!
_اوهوم. قاب خالی. خواستم از آلبومم عکسی رو انتخاب کنم و روی اون بچسبونم و جایی که دوست دارم بذارمش، درست مثل تمام آدمهای دیگه. ولی نشد، نتونستم. این روزا در طول روز بارها نگاهم با این قاب و تصویر تلاقی میکنه، قفل میشه و از خودم سوال میپرسم. این قاب قراره خونه چه عکسی بشه؟ واقعا آدمها با چه معیاری عکسی رو انتخاب میکنند، قاب میکنند و جایی عزیز توو خانه میذارن؟! اصلا معیار انتخاب جایی که قاب مینشینه چیه؟ اینجا نشسته در قفسه کتابها به من دهنکجی میکنه. قاب خالی خودش جاشو رو انتخاب کرد. اینجا. در اتاقی که بیشترین زمان روزم رو میگذرونم. در قفسه کتابهام.
_شاید برای یادآوری اینجا نشسته است. که به تو یادآوری کند قابها برای عکسها طراحی شدهاند نه برای خالی بودن. یادآوری کند که ما آدمها قابها را میسازیم برای اینکه ترینهایمان را در آنها قرار دهیم_ عکس آدمهایی که دوستشان داریم، مکانهایی که در آنها زندگی را به معنای واقعی لمس کردهایم_و در جایی از خانه که مطلوب دلمان است قرار میدهیم. قابها وظیفهشان اینها است. قابها اختراع دوستداشتنی بشر هستند. حتی همین قاب خالی که در قفسه کتاب من نشسته است هم عکسها را صدا میزد هم قشنگ است.