در خلوت کتاب پیشگوی آسمانی میخونم، عصر یاس مری فکر و حواسم رو که با موضوع کتاب و اتفاق دیشب سخت مشغوله قلقلک میده.
مری آهنگ خرم آبادی گذاشته و صداشو بلند کرده که از مامان دلبری کنه و صدای خندهش که که با آهنگ و لحظه ترکیب میشه …
صدای قدمهای بابا که مثه همیشه روی زمین می کشدشون و بین اتاقها در رفت و آمده.
و منی که همچنان در فکر اتفاقات همزمان و خواندن کتاب و اتفاق این روزها.
و لحظه که از من گذار میکند. آرام و بیصدا!