این روزها بیخ گوشم نجوا میکند. آنقدر آرام که برای شنیدن صدایش باید در سکوت بنشینم تا متوجه منظورم بشوم..
_وقت پروانه شدن است
به هم یادآوری کنیم
هر کس یک پیله است که درانتظار پروانه شدن است.
کوچک و بزرگ ندارد
همه روزی پروانه میشویم
من و تو فقط میتوانیم پیله خودمان را باز کنیم و
بیرون بیاییم.
کسی نمیتواند به دیگری کمکی کند.
تنها کمک این است که به پیله کناری سقلمهای بزنیم.
پیله خشک صدا میدهد
تق تق ..تق تق
این یعنی وقتش است.
شاید کرم درون پیله فراموش کرده که روزی باید بیرون بزند
که باید برای بیرون زدن از خانه موقتش قدمی بردارد،
باامید و البته نه ترس.
پیله را کرم از درون باید سوراخ کند.
مانع رشد کرم میشوی اگر تو پیله را سوراخ کنی،
تلاش نکن که همزمان با او که در حال کار است
تو هم از بیرون تارها را از هم جدا کنی.
این کمک نیست که میکنی
مرگ را به او پیشکش میکنی
چرا که برای یک کرم پروانه نشدن همان نابودی است.
بالاخره یاد میگیرد
دیر یا زود
که پیله را سوراخ کند.
فقط کافی است اولین پرتو نور را از سوراخی که ایجاد کرده ببیند
دلش گرم میشود
و جانش قوت میگیرد برای ادامه مسیر.
اولین قدم مهمترین و سختترین قدم است.
نور را ببیند سختی قدم اول را فراموش میکند
قدم اول همه چیز است.
شنیدم.
_سخت است که شاهد حال نه خوب دیگران باشم و نتوانم برایشان کاری کنم.
_همین کلمات کاری بود که باید انجام میدادی. قانون هستی را زیر پا نباید بگذاری.