شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

دی ۳۰, ۱۴۰۲ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

امروز عصر توی ادرارم خون دیدم و بعدش هم تغییر رنگی عجیب. فردا روی چکاپ است و آزمایش. تا می‌آیم کمی به زندگی عادی برگردم جایی از بدنم چراغ نارنجی توی چشم‌هام می‌زند. بماند که برای من هر تغییر کوچکی توی بدنم جوری ریسمان سیاه‌وسفید است که با دیدنش یاد مار و خاطرات یک سال گذشته‌ام می‌افتم. امروز توی یک کارگاه شرکت کردم که شرکت‌کنندگانش روایت‌هایی در مورد تن و مادرانگی‌شان گفتند. دیدم که چطور روایت‌ها آدم‌ها را بهم نزدیک می‌کند و چطور کمی فقط کمی برای….