شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

مرهم فراموش‌شده

دیشب خوابیدم؛ دو بار بیدار شدم اما فقط برای دست به دست شدن. گر گرفتم اما شدتی آنقدر نبود که گردنم خیس شود و دنبال بادبزن بگردم. امروز هم بعد از ناهار سبک چرت زدم؛ چرتی یک‌ ساعت‌ونیمه. الان که دارم می‌نویسم خودم باورم نمی‌شود که یک ساعت و نیم خوابیده‌ام. ساعت دو تا سه‌ونیم. ساعت دو و نیم گرگرفتگی شبیخون زد اما نتوانست کامل بیدارم کند؛ از روی دست راست به حالت طاق باز شدم و دوباره خوابیدم. با این دو مرحله خواب متوالی فهمیدم شب‌ها خواب خوبی ندارم و این یعنی قسمتی از بی‌قراری‌های روز سهم بی‌خوابی است.

حالا اینها نتیجه کدام حال یا کار یا رفتار و یا عملی بود؟ پوشیدن دو جفت جوراب ضخیم؛ یک جفت جوراب کوهنوردی و جفتی پاپوش مامان‌بافت.

همین! چرا یادم رفته بود که مرهم گرگرفتگی پوشاندن پاهام است؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *