شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

فراغت واقعی

نسخه دوم سه‌هزار کلمه شد. هنوز آنقدر که باید و شاید دوستش ندارم. نیاز به بازنویسی دارد. باید خیلی چیزها را حذف کنم. صداقت و جزئیات چیزی است که لازم است توی نوشتن هر پاراگراف به خودم یادآوری کنم. آنقدر غرق نوشتن این مموار شده‌ام که یادم رفته باید دوتا وقت دکتر بگیرم؛ یک وقت فیزیوتراپی و یک وقت پیش روانپزشک. فردا هم باید بروم آزمایش بدهم. آخر هفته هم نسخه جدید  و CBC را بگیرم. فکر کردم ایمنوتراپی تمام شود کمی فراغت پیدا می‌کنم اما انگار وقتم چند برابر قبل گیر دکتر و وقت هماهنگ کردن و رفت‌وآمد شده. برنامه ۴۲ روزه گیلدا هست و تکلیف‌های کلاس ناداستانم. خوب است حالا مامان اینجاست و کمی وقت آزاد پیدا می‌کنم برای کارهای خودم. دلم از الان گرفته که می‌خواهد برود و باز تنها می‌شوم. باز کارها قاطی می‌شوند و نمی‌دانم کدام کار اولویت است و کدام کار را چقدر زمان بگذارم. اصلا فکر کردن به همین دو جمله وقت و انرژی زیادی ازم می‌گیرد و استرس را آوار می‌کند روی سر و کله‌ام.

دارم کلمه‌ی عمر فکر می‌کنم. عمر اشیاء و آدم‌ها. تولد و مرگ و عمر..

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *