شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

جنگ چهره‌ی چی دارد؟

امروز عصر نشر اطراف گزارشم را منتشر کرده؛ توی بی‌کاغذش. غرق حال بودنم شدم. بودن توی دنیا. ردپایم را توی نشر اطراف گذاشته‌ام؛ بهتر است بگویم توی دنیا.

حوالی یازده‌و‌نیم خبر حمله ایران به اسرائیل توی سایت‌ها زده شد. خرده روایت‌های کتاب جنگ چهره زنانه ندارد یکی‌یکی جلوی صورتم و توی چشم‌هام تصویر شدند. من کنار هیچ گروه، فرقه، باور، دین و سیاستی نمی‌ایستم. قبل از نقطه‌ویرگول شاید طرفی می‌ایستادم اما حالا  موضع من بی‌طرفی است. چون باور من هیچ شباهتی به باور طرفین دعوا ندارد. چرا باید از گروهی طرفداری کنم؟ این یعنی اخبار را دنبال نمی‌کنم. کنار آدم‌هایی می‌ایستم که با این خبر قلبشان تندتر می‌زند و پاهایشان از ساق زانو به پایین بی‌حس می‌شود، آدم‌هایی که پسنداز یک عمر کارشان را توی مشت‌شان می‌گیرند و نگران از دست دادنش دنبال پناهگاه می‌دوند و آنهایی که به خودشان بد‌وبیراه می‌گویند جای طرفین جنگ. آدم‌هایی که سرشان مدام بین دو طرف پاندول می‌شود تا حرکت طرفین را پیش‌بینی کنند و کمی ترسشان را کم کنند. آدم‌هایی که یک زندگی معمولی می‌خواهند که دو طرف ماجرای پیش آمده هستند اینطور آدم‌هایی. کنار ِ آنها می‌ایستم. بدون ترس و پسنداز و بدوبیراه؛ معمولی با ضربان قلبم که نشانه‌ای از زندگی است. زندگی؟ خدای این روزهای من و پیامبرم. بله؛ زندگی. شاید این خدا هم روزی تغییر کند. کسی چه می‌داند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *