شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

ای‌کاش‌ها و اگرها

دو عبارتی که متوجه شده‌ام زیاد از آنها استفاده نمی‌کنم. نمی‌دانم خوب است یا بد. این هم خصلتی است که به آن مبتلا شده‌ام.

همه ما در طول روز بارها ازاین دو ساختار استفاده می‌کنیم. فکر می‌کنم کارشان این است که حسرت و افسوس را در جانمان جا دهند و لحظات را چرکین کنند. آه را از جانمان بالا می‌آورند و فضای اطراف را ناله باران می‌کنند.

حسرت و افسوس معمولا تنها نمی‌آیند و با خودشان گاهی خشم و کینه و تنفر را صدا می‌زنند.

لعنت به زندگی. لعنت به شانس!

یکی از دوستانم در هر پنج جمله‌اش یک جمله وجود دارد که با اگر شروع می‌شود.

اگر فلان مصاحبه کاری قبول شده بودم…

اگر اینقدر پول داشتم…

اگر فلان رشته رو بخوندم..

می‌خواهم “اگر “را تحلیل کنم. از حیطه زبانشناسی به خودشناسی برسم.

(جملات شرطی در جزوه دکتر آموخته جانم)

سه نوع جمله شرطی داریم.

شرطی نوع اول: اگر من پولی پیدا کنم، آن خانه را میخرم/ خواهم خرید.

این شرطی همانطور که از مثالش پیداست چیزی شبیه برنامه ریزی، پیش بینی و یا آرزو است. منتها برنامه‌ریزی بیشتر روی شانس و اقبال است.

شرطی نوع دوم: اگر من پولی پیدا میکردم، اون خونه رو میخریدم.

این شرطی چیزی شبیه جمله بالایی است منتها با امید کمتری به اتفافی که شاید در آینده بیفتد.

شرطی نوع سوم: اگر من پولی پیدا کرده بودم اون خونه رو خریده بودم/ می‌خریدم.

این اگر افسوس تمام است و ناامید از اتفاق افتادن هر آنچه مطلوب ماست.

به نظر من این سه ساختار را باید از دستور زبان تمام زبان‌های زنده و مرده و روبه‌موت حذف کنند. بیشتر دومی و سومی .

انگار با گفتن این جملات خوشمان می‌آید افسوس بخوریم.

خوشمان می‌آید به حال خودمان ترحم کنیم.

این اگرها فرصتی است برای کاری نکردن.

برای مقایسه با گذشته و یا شرایط دیگران.

که بعد در منصب قضاوت بنشینینم .

خودمان را در جایگاه شاکی در این دنیا بنشانیم.

عدم پذیرش شرایط و این یعنی هیچ اقدامی بعد از این اگر نخواهد بود.

کار این ساختار تخلیه انرژی و امید به ادامه مسیر است.

ای کاش بدانیم با استفاده از این جملات اساس لحظه حال را می‌لرزانیم.

حتی باعث می‌شود بنشینیم و لحظه‌ای که می‌خواهد بیاید را دو دستی تقدیم حسرت و اندوه کنیم.

یه جور زندگی درخیال و رویاست.

خاطرات گذشته‌ای که تمام شده… آرزوهای آینده‌ای که هیچ اقدامی برایشان نمی‌کنیم.

 

دنیای ای کاش‌ها و اگرها دنیای افسوس‌ها و حسرت‌ها است. دنیای خیالی کنار نیامدن و عدم پذیرش دنیای واقعی است.

 

من خیلی وقت است از این دو عبارت زیاد استفاده نمی‌کنم. بخصوص اگرها..

نه اینکه تلاش کرده باشم یا خودم را تمرین داده باشم. بدون قصد و عمدی. چون سالهاست دیگر آدم حسرت و اندوه نیستم. ای کاش را گاهی برای اشتباهی که مرتکب شده‌ام و افسوسش بکار می‌برم ولی بلافاصله به خودم می‌گویم تو دقیقا جایی هستی که باید باشی و همان موقع حسرت را قیچی می‌کنم.

کاربرد دیگرش برای من پیشنهاد دادن به کسی که کاری را می‌خواهد انجام دهد و از من راهنمایی می‌خواهد یا برای برنامه‌ریزی روزانه خودم است. مثلا اگر فلان کتاب را اول می‌خریدی بهتر بود. بجای کلمه “باید ” که خیلی استفاده می‌کنم و دارم آرام آرام از دایره واژگانم حذفش می‌کنم. اوه! گفتم باید؟ یاد کلمه باید و جایگاهش در زندگی‌ام افتادم. حتما روزی در مورد این غول بی‌شاخ‌و‌دم و شیر بی‌یال‌و‌کوپال حرف می‌زنم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *