شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

امتداد جلسه‌‌ی روانکاوی

مموار را برای استاد فرستادم. جان کندم و نوشتم. حالم موقع نوشتنش بهم ریخت. با بازنویسی‌اش هم بدتر میشدم اما چاره‌ای جز نوشتن نداشتم. حالم بعد از جلسه مشاوره یکشنبه هنوز جا نیامده. یک فکری به سرم زده که بعد از تمام شدن ده جلسه‌ام ادامه ندهم. چرا؟ چون فکر می‌کنم توی دو موقعیت مرا درک نکرد. اینکه انتظار داشته باشم از روانکاوم که توی شرایط سخت و نفس‌گیر درکم کند انتظار بیجایی است؟ شاید. نمی‌دانم.

خوشحالم که فردا کلاس ناداستان دارم و ناراحتم که یکشنبه تزریق توی راه است.

سی دقیقه پیاده‌روی‌ام را دارم اما یوگا را نه. خواندن فقط در حد دو یا سه صفحه به کتاب نوک می‌کنم. هنوز راه بیرون آمدن از این بی‌حوصلگی را پیدا نکرده‌ام. اینکه بعد از جلسه همه احوالات و افکار را جایی توی چمدان بگذارم برای هفته آینده و زندگی کنم. هفته های پیش دوشنبه سرپا میشدم اما این هفته نمی‌دانم چرا اینقدر کش آمده. احتمالا یک دلیلش تلاقی‌اش با PMS تزریق است.

با قیمه امشب یک سیر خورده‌ام و فکر می‌کنم فشار افتاده باشد. یک موسیقی از یوتیوب دارد لایو پخش می‌شود. همین صدا مرا به کیبورد بند کرده وگرنه قرار نشستن و نوشتن ندارم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *