_سوال! اشراق یعنی چه؟ اینکه مدام کسانی که در وادی معنویت هستند از اشراق و روشنبینی حرف میزنن یعنی چی؟
_ در حال انجام چه کاری بودی؟
در حالی که داشت وسایل سفرش رو توی کولهپشتیش میگذاشت پرسید. فکر کردم اصلا صدام رو نشنیده.
_به کارهایی که باید این هفته انجام بدم فکر میکردم. این هفته جواب آزمایشم رو میگیرم. پروژهای رو که سه هفته مشغولش بودم بالاخره آماده شده و زمان تحویلش رسیده. باید تحویل بدم.
_خوب؟
_ نگران جواب آزمایش هستم. این چند شب اخر که از استرس روبرو شدن با حقیقت خواب نداشتم. هم اینکه این پروژه خیلی وقتم رو گرفت و به خیلی کارهای دیگم نرسیدم. دو هفتهای میشه کلاس یوگا نرفتم و حالا به این فکر میکنم که اگر کارم جلب رضایت رئیس رو نکنه سرمو بکوبم به دیوار.
_خوب؟
_همین دیگه!
_ پس داشتی فکر میکردی.
_اوهوم.
_تو همین چند دقیقه را که به این موضوعات فکر کردی از دست دادی.
_تو چیکار میکردی؟
_ من وسایل سفرم را مرتب کردم.
_همین؟
_همین.
_به قول خودت: زندگی کردی.
_ اوهوم. همین یعنی “اشراق”.
***
_خوب این نگرانی را چیکار کنم؟
_وقتی نگرانی چکاری انجام میدهی؟
_همین. فکرو خیال.
_ فکر کردن آرامت میکند؟
_نه! مدام فکرو را عوض میکنم و به دنبال راهکار هستم. برای فرار از این شرایطی که توش گیر کردم.
_خوب؟
_خرابتر میشود درست نمیشود. به خودم میام میبینم به مرز جنون رسیدم.
_نگرانی که با فکر کردن برطرف نمیشود. فکر کردن خودش نوعی نگرانی است. هر چه بیشتر فکر کنی در نگرانی بیشتر فرو میروی. چیزی شبیه همان دست و پا زدن در مرداب است. بیشتر دستوپا بزنی بیشتر فرو میروی.
_راهکار میخوام. بگو چیکار کنم!
_هیچ کاری نکن. زمان نگرانی فقط هوشیار باش. با صدای بلند به خودت بگو: من نگران هستم. همین. بدون فکر. بدون تقلایی برای پیدا کردن راهکار. فقط باش. با تنفست همراه شو. با صدای نفست. با بالا و پایین شدن قفسه سینهات. با هوایی که از بینیات وارد میشود همراه شو.
_همین؟
_همین. نگرانی میرود. تو قدرتی در ماوراء درونت داری که کلید تمام درهای بسته است. باور کن!