شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

توی وردپررس مِموار می‌نویسم

بنفشه رحمانی جایی بین مقدمه‌ی کتابش گورهای ‌بی‌سنگ می‌گوید به استادش محمد طلوعی گفته چرا باید درباره‌ی مشکل شخصی‌اش بنویسد، چیزهایی که آدم دلش نمی‌خواهد جار بزند. او گفته تنها راه رهایی از رنج همین است بنویسد حتی اگر کسی نخواند.

وقتی تصمیم گرفتم ابنجا توی قالب وردپرس و دامنه آی‌آر مموار بنویسم جای مقاله نوشتن و تولید محتوا به تنها چیزی که فکر نکردم این بود که کسی این یادداشت‌ها را بخواند. چشمم به گویی توی دست کسی یا کسانی نبود که بخواهم بدزدمش. برای خودم نوشتم، هنوز راضی نیستم از جور نوشتنم، چیزهایی هستند که هنوز نتوانسته‌ام بروم سمتشان و در موردشان بنویسم. ناامید هم نیستم اینجا هستم که بنویسم و می‌دانم روزی همان رازها کلمه‌ می‌شوند و از گنجه‌ی ذهنم بیرون می‌ریزند.

این یادداشت‌ها هر کدام یک قلاب هستند به یک روز. البته که خیلی با جزئیات ننوشته‌ام اما می‌دانم روزی که برمی‌گردم و می‌خوانم‌شان می‌توانم جایی روایت‌شان کنم؛ آن هم با جزئیات بیشتر.

لازم است خرده روایت‌هایم را بنویسم؛ دوست دارم بنویسم اما کم‌حوصلگی امانم نمی‌دهد. از دیشب افسردگی از کجا و به چه دلیل نمی‌دانم آمده و خیمه زده روی اخلاق و زبانم؛ بی‌حوصله‌ام و با کسی نمی‌توانم از این حال حرف بزنم حتی توی جلسه رواندرمانی گروهی هم زیاد حرف نزدم. صدای خانواده و تلویزیون مرا تا مرز جنون می‌برد و می‌آورد. کتاب استاد را که آقای طلوعی گفته بخوانیم دست گرفته‌ام اما دریغ از یک پاراگراف پیشروی. عیبی ندارد؛ بالاخره که چی؟ این نوشته‌ها به مرور سروشکل می‌گیرند. بنویس دختر بنویس.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *