شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

سرفه‌های نابجا

امروز از حوالی ساعت دو سرفه‌هام شروع شد و تا عصر ادامه‌ داشت. زنگ زدم به یکی از پرستارهای مطب که بپرسم این سرفه‌ها از عوارض قرص جدید است یا چه؟ جواب نداد. نمی‌توانستم تصمیم بگیرم فردا دکتر بروم یا همان وقت خودم یعنی بیستم ماه بروم. بخاطر اینکه یک بار دیر دکتر رفته‌ام و نقره‌داغ شده‌ام دیگر نمی‌خواهم این اشتباه را تکرار کنم.

دوباره زنگ زدم. این بار جواب داد گفت فردا بروم که دکتر برایم اسکن بنویسد. کمی هم باهام شوخی کرد و من خندیدم؛ خنده‌ای از سر استرس.

مری سالاد نخود درست کرده‌بود. نشستم روبرویش که غذا بخوریم اما آنقدر گلوله‌گلوله اشک ریختم که کوفتش شد. بیچاره مری. مدام تکرار می‌کردم: من دختر قوی نبودم، نیستم. اگه بودم الان گریه نمی‌کردم. بدون اینکه به باباینا بگم اینبار خودم همه پروسه رو میرم و هیچی نمیگم که نگران نشن که راه نیفتن بیان. من دختر قوی نبوده و نیستم.

ترموراب به گردن و گلویم زدم هم دردش افتاد و هم سرفه‌ام. مری برایم آویشن  ‌دم ‌کرد. روز را جستجو کردیم که به دلیل سرفه‌ها برسیم. امروز رفته بودیم پارک تنیس قدم بزنیم. دلیلش احتمالا سرمای این روزهاست. دکتر قلب گفته بود توی سرما ماسک بزنم. نمی‌دانم چکار کنم . شاید فردا دکتر بروم شاید هم همان بیستم. نمی‌دانم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *