شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

سال تحویل شد

به وقت اولین روز از فروردین صفحه‌ای جدید در وردپرس باز کردم که یادداشت امروز را بنویسم. لحظه‌ی سال تحویل بیدارم نکرد اما صدای آب چرا. ساعت حوالی هشت صدای آب شیرین بیدارم کردم

مامان را صدا زدم مامان گفت چیزی نیست. صدای آب بیشتر شد کمتر نشد. بیشتر از بیست‌وچهار ساعت گذشته را باران داشتیم، مری گفت باران است و شاکی شد که چرا مامان را بیدار کرده‌ام. مامانی رفت توی هال و صدایش بلند شد که وای خانه را آب دارد می‌گیرد.

من و مری پریدیم توی هال. آب از راه‌آب‌روی عقب خانه راه گرفته بود و آمده بود تا توی هال. سراغ بابا را گرفتیم دیدیم بالای پشت‌بام بود. ما بودیم و کلی فرش و موکت آب گرفته. بعد از اینکه همه را توی حیات انداختیم_ البته که من هیچ کمکی نکردم فقط زده بودم کانال مزاح و شوخی_ تازه یادمان آمد بهم تبریک سال نو نگفته‌ایم.

بله! به این شکل سال ما شروع شد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *