شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

درماندگی

گزارش اسکن ریه گفت در امانم. دکتر گفت چیزی نیست و شاید حساسیت دارویی باشد و منی که با دکتر بحث می‌کردم که چیزی غیر از حرفش است. حالت چشم‌ها و نوع کلماتم جوری بود که انگار منتظر این بودم که دکتر بگوید متاستاز. دکتر هم تعجب کرده بود که چرا خوشحال نشدم. واقعا داشتم دکتر را قانع می کردم چیزی هست که او نمی‌بیند. واقعا دلم می‌خواست بیماری برگشته باشد؟ شاید.

و پشت در اتاق دکتر بود. دیشب باهم سر چیزی مزخرف بحث کردیم. من مقصر بودم چرا دروغ و انکار؛ مقصر بودم. نوسان حالم اطرافیانم را هم آزار می‌دهد. خیلی زیاد. سر اینکه چرا توی جمع حواسش نبوده و به من گفته “این”. از زودرنجی‌ام خسته شده‌ام. از گیردادن‌هام خسته شده‌ام. از خودم خسته شده‌‌ام که که وقتی دکتر گفت چیز بدی توی اسکن نیست دوست داشتم چیزی بود. احساس درماندگی‌ام از نوسانات‌ خلقی‌ام بیشتر از درد و  خستگی ناشی از درمانی است که سپری کرده‌ام.

با چه زبانی باید از اطرافیانم بخصوص و عذرخواهی کنم و دلجویی. زبان و کلمه هم ندارم؛ منی که معروف بودم به خوش‌زبانی و خوش‌کلامی نمی‌توانم حتی عذرخواهی و دلجویی کنم.

۱۵ فروردین آخرین جلسه‌ی ایمونوتراپی است. جلسه‌ی آخر.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *