شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

حلقه‌ برای قلاب زندگی

چشم‌هام و گوشم‌هام را تیز کرده‌ام توی زار و زندگی‌ام که چیزی، کاری و یا حسی کوچک اما زنانه پیدا کنم؛ برای انجام‌دادن، پناه بردن و برای زندگی کردنش. برای وقت‌هایی که هیچ چیزی پیدا نمی‌کنم که قلاب زندگی را بهش بیاویزم. یک آهنگ یا یک فیلم یا سریال، یک کتاب  یک کافه یک دوست یا یک غذا، می‌شود یک شی باشد؛ مثلا یک لباس یا یک جفت کفش و یا یک جفت گوشواره.

باید لیست درست کنم از چیزهایی که زمانی نجاتم داده‌اند و امیدی دارم که دوباره برایم کاری کنند.

از بس ننشسته‌ام که دل سیر بنویسم وقتی برای نوشتن همین پاراگراف وبلاگ پای سیستم می‌نشینم به کلمه‌ها و کیبورد بند نمی‌شوم. انگار افکار فرار می‌کنند که کلمه‌ها مسئولیت زیادی روی دوششان نباشد.

امروز رفتم آزمایش سی‌بی‌سی دادم. از دیشب بی‌قرارم و عصبی. تمرکز برای هیچ کاری ندارم. منتظرم که گوشی‌م شارژ شود تا کمی دست و بالم را تکان بدهم و یوگا کنم بلکه کمی این اضطراب کم شود.

تکلیف کلاس ناداستان را هنوز ننوشته‌ام. کتاب استاد که قرار بوده بخوانم نخوانده‌ام. یا ترجمه‌اش جور عجیبی است یا من واقعا تمرکز ندارم. الان جزوه کلاس کنار دستم است نگاهی بهش کنم و بروم 200 کلمه را بنویسم. ببینم چکار می‌کنی دختر!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *