مری و مامان صبح رفته بودند اداره پست. صبحانه را تنهایی خوردم و داشتم قهوه را آماده میکردم که صدای پیامک گوشیام که توی اتاق بود ریز به آشپزخانه رسید. گفتم پیام صبحبخیر و است با فنجان قهوه میروم اتاق.
وقتی پیامک را باز کردم پیام بانک بود؛ ۵۰۰ تومن واریز شده بود. منتظر هیچ واریزی نبودم. مری و مامان که آمدند پرسیدم، کار آنها نبود. میدانستم علی هم نبوده. گفتم کسی اشتباه پولی واریز کرده و باید منتظر زنگ بانک باشم.
عصری با مری و طاها رفته بودیم کافه. توی کافه یادم آمد که میتواند واریزی نشر اطراف باشد. ایمیل را چک کردم؛ بله خودش بود:
حسی غیرقابل توصیف را تجربه کردم. اینکه گزارشم را قرار است توی سایت نشر منتشر کنند یعنی قابلقبول بوده و استانداردهای کار خوب را داشته. این پول بیشتر از هر پولی دیگر که تا بحال برای انجام کاری گرفتهام زیر دندانم مزه کرده. این یعنی خواهان تکرارش هستم.
این وبلاگ دارد زندگینگاره من هم میشود. راستی راستی.