شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

حرف بزن دختر

همیشه حرف زدن را دوست داشتم؛ از هر دری فقط حرف بزنم و رشته‌‌ی از کلمات بهم ببافم بدون اینکه بخواهم دیگری را قانع کنم. اما این مدت به خیلی دلایل نتوانسته‌ام حرف بزنم انگار سنگدان کلماتم خالی شده یا نه کلمه هست اما ورودی و خروجی‌ش گرفته. نه حوصله حرف‌زدن دارم و نه کلمه‌ی مناسب برای انتقال منظورم؛ همیشه کلمه‌ای هست که زبانم بگیرد و نتوانم اداش کنم یا کلمه‌ای که یادم رفته باشد. این طور موقع‌ها غر می‌زنم به شرایطم که نمی‌توانم حرف بزنم یا اینکه شروع می‌کنم به توضیح کلمه‌ای که یادم رفته تا طرف مقابل کلمه را بگوید و من توی جمله‌ام بچپانم. دوست دارم توی جمع آدم‌ها باشم اما حرف نزنم و فقط گوش بدهم و تماشا کنم. خود این کار را هم زمان زیادی نمی‌توانم انجام بدهم؛ خسته می‌شوم. دوست دارم نامرئی باشم و کسی مرا نبیند و در موقعیت حرف‌زدن قرار نگیرم. همین حالا که خواستم در مورد سنگدان کلماتم بنویسم نمی‌دانستم چه کلمه‌ای برای بستن راه ورود و خروج کلمات از سنگدان بکار ببرم. از اتاقم با صدای بلند کلمه را تعریف کردم و مری گفت گرفتگی مسیر منظورم است؟

واقعا چه اتفاقی افتاده که این مسیر مسدود شده و منی که شیفته حرف‌زدن بودم از آن فراری شده‌ام؟

امروز که نشستم کار کنم و صفحه وردپرس را باز کردم دیدم دارم با خودم با صدای بلند حرف می‌زنم. شاید دلتنگ حرف زدن شده‌ام و خودم خبر ندارم. شاید برای شروع خوب باشد که هم موقع نوشتن و هم موقع کار کردنم با خودم حرف بزنم، که اگر گیری سر راه کلماتم هست باز شود. همین حالا و در حال تایپ این کلمه‌ها دارم با صدای بلند حرف می‌زنم و تایپ می‌کنم. تن صدایم هم تغییر کرده؛ بیحال و شل و وارفته حرف می‌زنم، گاهی صدام را می‌اندازم توی دماغم و گاهی توی حلقم، در هر حالت فکم انگار از جا در رفته است.

با فک دررفته اینجا حرف می‌زنم. مهم این است که حرف می‌زنم حالا با فک سال یا در حال ترمیم. حرف می‌زنم که کلمات راهشان را باز کنند، می‌نویسم تا حرف‌زدنم یادم بیاید که فکم سرجاش برگردد، کلمات به موقع جای درست پیدایشان بشود و زبانم سبک کلمات را ادا کند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *