یک فایل برای نوشتههای ماه آذر باز کرده بودم اما با تمام شدن ماه نبستمش. زیاد ننوشتهام انگار بازش گذاشتهام که جبران کنم اما اگر توی دی و بهمن بنویسم میشود که بشود جزء کلمات آذر باشند؟ امروز موقعی داشتم تخممرغها را توی آب جوش میگذاشتم به پوست دور انگشتانم نگاه کردم که همیشه خشک است. تا میتوانم چربشان میکنم اما فایده ندارد. شرایط زندگیام تغییر نکردهاند و رسیدگیهایم هم تغییر نکردهاند پس چی تغییر کرده؟
یکییکی تغییراتی را که توی این یک سال ناخواسته سرم آوار شدهاند را مرور کردم. دیدم خیلی زیاد هستند. گفتم بنویسمشان. این تغییرات باید لیست شود تا یادم بماند که چه چیزهایی دیگر مثل قبل نیست و توقع بیجا از خودم بهمم نریزد.
فکر میکنم وقتی آدم دچار بحرانی میشود که برای مدتی طولانی دست به گریبان همدیگر هستند. تغییرات زیادی توی بدن، رفتار، احساس، فکر و زندگیاش اتفاق میافتد. این تغییرات از شروع بحران شروع میشوند و در طول دوره هستند. گاهی بعد از پایان بحران هم ادامه دارند و گاهی هم نه و گاهی همان تغییرات هم تغییر میکنند.
وقتی بحران و آدم یکی از این دو پرچم سفید آتشبس را بالا میبرد باید موقعیت جدید را تحلیل کرد. انگار آدمی که رفته توی چالش با آدمی که بیرون میآید فرق دارد. این فرق به عوامل زیادی ربط دارد. به عمق بحران و زمان بحران و نوع بحران و عواملی که فعلا دقیقتر نمیدانم بستگی دارد.
یک سال پیش جراحی شدم و شیمیدرمانی و پرتو درمانی و همچنان درحال ایمنیدرمان و هورموندرمانی. بحران تمام شده؟ بله جواب آزمایش CBC و جواب سونوگرافی اینطور میگویند که سلولهای سرطانی خبری ازشان نیست. خاموش شدهاند. درمان ادامه دارد تا اگر سلولی جایی از بدنم پنهان شده یا تحت درمان از بین نرفته کشته شود.
هنوز دقیق نمیتوانم بگویم چه چیزهایی و چقدر تغییر کردهاند، اما تغییراتی که میبینم و میدانم به روال قبل برنمیگردند را سعی میکنم پیدا کنم و بببینم و بنویسم و به رسمیت بشناسمشان.
این نتیجه آخری مهم است. خیلی مهم.
رسمیت شناختن تغییرات ایجاد شده. فکر میکنم اگر این اتفاق بیفتد دیگه اینه دیگه… کمرنگ میشود.