آیا تابحال سرطان دستاوردی برایم داشته؟
توی کتاب “رها و هوشیار مینویسم” ادر لارا گفته بیایید دستاوردهای یک اتفاق دلخراش زندگیتان را بنویسید. تصمیم گرفتهام مدتی ذرهبین دست بگیرم و زندگی و حال و کارم را زیر نظر بگیرم ببینم تغییرات مثتی داشتهام یا نه. به رفتارهام که چطور با آدمهای نزدیکم تا میکنم، چطور عصبانی میشوم، چطور غذا میخورم و […]
کلمههایم آینهاند
قبل از نقطهویرگول شدنم PMS داشتم؛ قبل از پریودی، حالا ندارمش. مدل جدیدش را دارم. از کی؟ تاریخ شیمی درمانیها بیستویک روز باهم فاصله داشتند و من چند روز قبل از شیمیدرمانی PMS میشدم. عصبی و مضطرب و گریان. شیمیدرمانیها تمام شده و یکی از درمانهایم با همین بیست و یک روز ادامه دارد و […]
معنای زندگی
و میگوید:” تو رفتی دستت رو زدی و برگشتی دیگه نباید از چیزی بترسی و چیزی نگرانت کنه. ” آره میخواهم اینطور فکر کنم اما نمیتوانم . چون آخرین باری که فکر کردم با دستاوردهایم هر اتفاق دیگری بیفتد نمیتواند تکانم بدهد با دماغ توی دیوار سرطان خوردم. پس نمیشود گفت ته تلخ زندگی را […]
بارقهی..
بابا الان اتاق عمل است. چند ساعتی معطل شده تا برای عمل ببرندش. یاد خودم افتادم، برای جراحی اول زیاد معطل نشدم اما برای دومی از هفت صبح تا ساعت یکونیم تو بخش راه میرفتم. گرسنه بودم و عصبی. بخاطر قهوهی نخورده و بیخوابی دیشب سردرد داشتم. اینها همه بود چند باری هم گریه کردم. […]