معنای زندگی

و می‌گوید:” تو رفتی دستت رو زدی و برگشتی دیگه نباید از چیزی بترسی و چیزی نگرانت کنه. ” آره می‌خواهم اینطور فکر کنم اما نمی‌توانم. چون اخرین باری که فکر کردم با تجربه‌های زندگی‌ام  هر بحرانی پیش بیاید نمی‌تواند تکانم بدهد با دماغ توی دیوار سرطان خوردم. پس نمی‌شود گفت ته تلخ زندگی را […]

هفته سی‌پنجم

این هفته با دو خرید سنگین تمام شد. اینترنت خانه سه هفته بود که بخاطر تعمیرات تلفن ساختمان قطع شده بود. با اینرنت سیم‌کارت کار می‌کردم که جاهایی جواب نمی‌داد و گوشی داغ میشد. برای اینکه باتری گوشی نابود نشود یک مودم ایرانسل خریدم. البته که یک سالی بود که برای خریدش خیز برداشته بودم […]

یادداشت روز

تصمیم گرفته‌ام که یادداشتهای روزم را بیشتر توی لپ‌تاپ بنویسم تا دفتر. تایپ کردن را بیشتر دوست دارم. می‌خواهم از یادداشتهای روزانه‌ام توی سایت بگذارم. از روزهایی دارند می‌گذرند. از من و خوشی های کمرنگ و ناخوشی های عمیق و پررنگ. چه خبر؟ امروز با وجود سردرد نشستم پای سیستم و یادگرفتن مهارت جدید. با اینکه کیفیت […]

دلتنگ خودم

امروز جلسه ششم ایمونوتراپی‌‌ام بود. یک سوم این مرحله از درمان را هم سپری کرده‌ام. امشب موقع نوشتن توی دفترچه‌ کوچک ژورنال نویسی‌ام جمله‌ای نوشتم که خودم را غافلگیر کرد: دلم برای شیوا تنگ شده. دلم برای خودم تنگ شده. آنقدر توی این هشت ماه درگیر کارهای درمان بوده‌ام که.. آنقدر این روزها برایم عجیب […]