خروج از آچمزشدگی

وقت‌هایی هست که آچمز می‌شوم. دنیا آچمزم می‌کند. می‌روم ببینم معنی این کلمه چیست. فرهنگ دهخدا: ( آچمز ) آچمز. [ م َ] (ترکی ، ) (ظ. از ترکی ِ آچلمز به معنی باز نمی شود) مهره‌ای که اگر آن را برگیرند شاه شطرنج زده شود. در فرهنگ معین هم همینطور معنی شده. اما کاربران آمده‌اند […]

شروع دوباره

همچنان با کتاب “جنگ چهره زنانه ندارد” هستم. تکه‌تکه می‌خوانم. چرا اینقدر سنسور همذات‌پنداری‌ام با خواندن کسانی که از جنگ برگشته‌اند لمس می‌شود؟ کتاب از کسانی که درگیر سرطان بوده‌اند خوانده‌ام اما تصایری از آن کتاب‌ها توی ذهنم ثبت نشده. بخاطر اینکه از درد حرف زده‎اند؟ از ناامیدی و مرگ و حسرت‌ زندگی‌نکرده و آرزوهای […]

در یک جمله می‌گنجم؟

پاولاگان آلن: ” زندگی من تاریخ، سیاست و جغرافیا است؛ دیدن و ماوراء الطبیعه است؛ موسیقی و زبان است.” این جمله را که خواندم به این فکر کردم که اگر بخواهم زندگی خودم را در یک جمله بگویم چه حوزه‌هایی را شامل می‌شود؟ در زندگی من تاریخ جایی نداشته هیچ‌وقت آدمی نبودم که به گذشته […]

تاریخ زنده

جایی از کتاب جنگ چهره زنانه ندارد معلم تاریخی از تغییر سه باره کتاب تاریخ می‌گوید. می‌گوید که از او بپرسند که بعدش هیچ‌چیز نمی‌ماند. می‌گوید نسل او را تخیلی تصویرسازی نکنند. الان که هستند ازشان بپرسند. همیشه به این جمله فکر کرده‌ام.تاریخ توی سینه مردمان هر کشوری است. توی سرشان. توی قلبشان. دفن می‌شود […]