جلسه اول رواندرمانی
توی هفت ماه گذشته از دو روانشناس کمک گرفتهام که نتوانستم با هیچ کدامشان ارتباط برقرار کنم. نه اینکه کاردرست نباشند، نه. شاید اگر برای دغدغهای غیر از نقطهویرگول بهشان مراجعه میکردم کارم را راه میانداختند. اولین ملاقات با روانشناسی بود که خودش درگیر بود و بعد از چهار سال متاستاز کرده بود. چرا؟ چون […]
بادکنکهای نمیدانم
چند روز نبودم . دلتنگ نوشتن اینجا شدم. از کجای این روزها میخواهم بنویسم؟ از اینکه زود خسته میشوم. این خستگی کلافهام میکند. احساس ناتوانی میکنم. اما میروم سراغ کاری که دوست دارم انجام بدهم کتابی میخوانم، اینجا مینویسم، توی دفترم مینویسم آهنگی پلی میکنم که یادم برود. یادم میرود؟ نه .. یادم نمیرود. حوصله […]
خودکار روبهنشان
چند وقت پیش با علی رفته بودیم لوازمالتحریر فروشی که تعدادی برگه بخرد؛ همان موقع بود که آمده بود عیادت من و توی پیک درمان بودم. بهم اصرار کرد که خودکاری مدادی چیزی بردارم، حوصله نداشتم فکر کنم چه چیزی دوست دارم یا لازم دارم. کلافه دور خودم میچرخیم. خودش دوتا خودکار که از سر […]
نسیم این روزها
چند روزی هست متمرکز دارم مهارت جدیدی را تمرین میکنم. چشمهام خشک میشوند اما سرتق ادامه میدهم. بخاطر قرص خوابی که چند شبی هست میخورم توی روز فرصتی پیش بیاید نشسته چرت پیرمردی میزنم. اما لذت میبرم. انگار یادگرفتن نسیمی است که توی صورتم میخورد و یادآوری میکند که زندهام. حتی حالایی که هنوز از […]