باور جدید

امروز صبح با پگاه قرار داشتم. انگار امروز قرار نبود آفتاب از سفیده‌ی صبح تا غروب بتابد و بسوزاند. سرد بود بیشتر تا خنک؛ این هوا از تابستان حتی اواخر تابستان کرج بعید است. اولین بار بود که می‌خواستم پگاه را ببینم. ساعتی قرار گذاشته بودیم که فقط سوپری‌ها باز بودند. واقعا نمی‌دانستم کتابفروشی‌ها ساعت […]