تصمیم گرفتهام که یادداشتهای روزم را بیشتر توی لپتاپ بنویسم تا دفتر. تایپکردن را بیشتر دوست دارم. میخواهم از یادداشتهای روزانهام توی سایت بگذارم. از روزهایی دارند میگذرند. از من و خوشیهای کمرنگ و ناخوشیهای عمیق و پررنگ. چه خبر؟
امروز با وجود سردرد نشستم پای سیستم و یادگرفتن مهارت جدید. با اینکه کیفیت کار پایین بود با اینکه منتظر پکیجی بودم که دیشب خریده بودم اما نشستم. به این فکر میکنم زمانی که پای سیستم هستم را کم کنم یا چه؟
بین کارهای یادگیری مهارت بنویسم یا چه؟ فکر میکنم بشود نوشت باید امتحان کنم. اما اینکه این وقت روز لپتاپ روشن و من همین حالا دارم مینویسم از اثرات کدام کار و حال است؟
خرید و یادگیری مهارت جدید؟
شوق نوشتن یادداشت سایت
خوردن قهوه بیموقع
فکر میکنم همه اینها.
به این فکر میکنم که ساعت نوشتنم ثابت باشد. ساعتی میتوانم و دوست دارم بنشینم و هیچ کاری نکنم و فقط به نوشتن فکر کنم و بنویسم. باید امتحان کنم یا چه؟ اما من آدم روتین ساختن روی یک ساعت مشخص نیستم.
باید با پگاه مشورت کنم که برای مطالب سایت از اتفاقات هشت ماه پیش بنویسم با همان تاریخ یا عقبگرد کنم.
یک وقتی باید بگذارم با پگاه که ببینمش. چند روزی هست یکی از آهنگهای مهستی روی زبانم هست و در هر شرایطی میخوانمش. خیلی هم شاد نیست اما دوستش دارم.
اینجا رسیدم آتش تا گوشهایم بالا آمده. مکث میکنم که خودم را باد بزنم. نفسم را بند میآورد اگر اسمش درد بیدرمان نیست پس چیست؟