امروز صبح زود که بیدار شدم ذوقی توی دلم داشتم که نمیدانستم به چه دلیل است. دلم نمیخواست بخوابم ولی این شبها از انرژی بالا کم خوابم شدهام و خواب صبح علاج بیحالیهایم است. خوابیدم و دیر بیدارشدم. بیدار که شدم با لیوان آبم که از تبار خانواده پارچها است و نصف به سهمیه صبحانه آمدم که بنشینم به نوشتن. بیشتر از یک سال است که صبحها را با نوشتن شروع میکنم مگر اینکه به دلیلی مثل بیماری نتوانم از رختخواب جدا شوم. شد. عادت؟! نه عادت نیست. دکمههای کیبورد روزم را میسازند. دقیقا دکمههای کیبورد. امروز میخواهم از آخیشهای زندگیام بگویم.
آخیشها…بهتر است بگویم آخیش.. سیر شدمها. وقتی داشتم این تیتر را میزدم مزه غذاهایی که دوست داشتم یکییکی آب دهانم را راه انداختند. کشک بادنجون و چلوماهیچه مادرجان و خیلی غذاهای دیگر.. الان که شش ماهی میشود گیاهخوار شدهام و خیلی از غذاهای قدیم را نمیخورم حتی تخممرغ آبپز عزیزِ عزیزم را که صبحها فقط با عشقش از رختخواب جدا میشدم. نه اینکه شکمو باشم. نه. تخممرغ آبپز در خانه ما ارجوقرب بالایی دارد و با آداب خاصی آماده میشود. این روزها بیشتر میوه و سبزیجات خام میخوررم تا غذای پخته. این یعنی آخیش سیر شدمهای من تغییر کردهاند. نه اینکه کم شده باشند نه، تغییر کردهاند. قدیم با بوی کباب دست و پایم را گم میکردم حالا با تصویر میوهها و سبزیجات شسته شده توی سینک از خودبیخود میشوم. مدتی هم هست دارم در روزانه خودم کندوکاو میکنم که چه کارهایی غیر از خوردن هست که آخیش سیر شدم را روی زبانم جاری میکنند؟ بعد از اینکه آخیش را میگویم یک زمانی هیچ کاری نمیکنم. تا مزه سیری برود بنشیند به جانم.
وقتی اتفاقات روزانهام را مینویسم و نقطه آخرش را میگذارم یک آخیش بلند میگویم. وقتی سایتم را بهروز میکنم لبخند آخر کار همان آخیش سیر شدم است. وقتی بعد از مدتها مینشینم و در شلوغی روز و بهمریختگیها یک فیلم میبینم، تیتراژ پایانی فیلم یک آخیش بلند را روی زبانم مینشاند و خیلی چیزهای دیگر که دارم لیست میکنم تا داشته باشم. آخیش سیر شدمهای زندگیام را که پیدا کنم توشه مسیرم میکنم. اینکه یادم بماند که خیلی از آنها دور نمانم و با آنها تجدید قوا کنم. دارم به این فکر میکنم که تعدادشان را بیشتر کنم و بعضیها را تغییر بدهم اتفاقی نمیافتد مثل همین نوع غذا خوردنم.
یک پاسخ
اراتمند دوست عزیز 🙂