هفته سیام شروع شد؛ سی هفته است که روزگار دارد جور دیگری برایم پیش میرود. دو روز گذشته مهمان داشتیم و من بعد از ۱۶ ماه دو تا از خالههایم را دیدم؛ خاله پ و ف و آقای ص شوهر خاله.
این دیدار بهم چسبید. با چی؟ با حرفزدن، گریهکردن، غرزدن، خندیدن، عصبانیشدن، بغلکردن و بوسیدن. این مصدرها در ملاقات با عزیزی همه باهم بیایند میشود چسبیدن حال و دیدار. چطور میشود که همه این مصدرها را تجربه کنیم؟ با حرف زدن؛ حرفزدن که باشد راحت بودن که باشد میتوانیم از معاشرت لذت ببریم.
انرژی مطلوب این دو روز را نگه میدارم برای فردا که قرار است بروم دکتر.