هر فصلی، هر ماهی، هر سالی و هر حال و هوایی نتهایی دارند
امسال نتهایی عجیب جلویم گذاشته شده
مدام هم به من میگوید بنواز،
بنواز
تا تمام نشدهام.
انگور
اشک
قهوه
اشک
نجوا
اشک
کلمه
اشک
سکوت
اشک
لبخند
اشک
شعر
اشک
خواب
اشک
بیداری
اشک
خوراک
اشک
نفس
اشک
زندگیام خود پیانو شده
اشکها سیاه هستن یا سفید؟
باید آهنگ تابستانم دربیاورم،
دستمال دست میگیرم و پاک میکنم
پیانو را
و کوکش
تا رسیدنش به کوک حضورت.
تو هستی
در فاصله بین انگور و اشک
اشک و قهوه
تو نباشی که قطعهای نمیشود تابستانم.
دم غروب
شمع را میان اشک و شعر میزنم
تا روشن شود،
موسیقی نور لباست است یا حضورت؟
باش
تا تابستانم را لباسی از جنس موسیقی و طرحی از نور بزنم و تمام کنم
پائیز با نتهای جدید خواهد آمد.