چند وقت پیش یک روز صبح بعد از خاموش کردن زنگ ساعت خواستم که از رختخواب خودم را جدا کنم اما نمیتوانستم. کمی که توی رختخواب غلت زدم افکار روزمرهام هم بیدار شدند. اینکه امروز را قرار است چه کارهایی انجام بدهم و چه کسانی را ببینم و به چه کسانی پیام بدهم. اما دلم واقعا نمیخواست این کارها را انجام بدهم. دلم خواب هم نمیخواست ولی این کارها را هم نمیخواست.
بعد از بیداری کامل شروع کردم به نوشتن کارهایی که وقتی بلافاصله بیدار میشوم انجام میدهم. ساکت کردن زنگ موبایل، چک کردن تلفنم برای اینکه ببینم کسی پیام داده یا نه، گاهی شبکههای اجتماعی، دستشویی و مسواک زدن، صبحانه خوردن و شروع کارهایم گاهی با قهوه و گاهی با چای سبز.
کجای این کارهایی که میکردم میلم را به شروع کار و روز کم میکرد و کدام ترغیبکننده بود؟ اصلا چه کارهایی میتوانم انجام بدهم که شروع خوبی داشته باشم. این لیست را از یک مقاله با تجربیات خودم ترکیب کردم:
یک فایل مراقبه کوتاه را توی گوشم میگذارم یا اینکه با چاکراهایم هفت نفس میکشم.
وقتی چشمانم را باز میکنم، بلافاصله بلند نمیشوم. ۱۰ یا ۲۰ ثانیه در رختخواب دراز میکشم و با بدنم ارتباط برقرار میکنم. یک اسکن کوتاه بدن. مشاهده اینکه چه افکاری در حال حاضر از ذهن من عبور میکند؟ آیا آنها منفی هستند یا مثبت؟ آیا من از این روز استقبال میکنم یا در برابر آن مقاومت می کنم؟
عمداً هیچ یک از این کارها را انجام نمیدهم: موسیقی را روشن کردن، اعلانهای تلفن نگاه کردن، اخبار خواندن، شبکه های اجتماعی را بررسی کردن. اصلا چه ضرورتی دارد من دقیقا سر صبح این کارها را انجام بدهم؟!
متوجه شدم که اگر هر صبح فعالیت خودم را حتی ۱۰ یا ۲۰ درصد کندتر انجام دهم، آگاهی بیشتری پیدا میکنم و به طور طبیعی روی عملکرد مورد نظر تمرکز هم دارم. دوش گرفتن، مسواک زدن، ورزش کردن، صبحانه خوردن. همه این فعالیتها معنادارتر و آرامشبخشتر خواهند بود.
قبل از اینکه چشم باز کنم شکرگزاری میکنم و خلق میکنم هر آنچه که میخواهم اتفاق بیفتد و بعد آنها را در دفتر شکرگزاری مینویسم و با صدای بلند برای خودم میخوانم.
بسته به اینکه چه روزی دارم نوشیدنی صبح را انتخاب میکنم. اگر روزی پرکار است قهوه را انتخاب میکنم و اگر روزی با چالشهای جدید است چای سبز میخورم.
تحت هر شرایطی صبحانه را میخورم حتی اگر جایی باید بروم و دیر شده باشد. در وعده صبحانه هم حتما یک نوع میوه میخورم. یکی از چیزهایی که خواب را کامل از سرم بیرون میکند خوردن میوه است و یکی قهوه.
صبحهای شما این روزها چطور است؟ آیا روشهایی برای شروع یک روز آرام دارید؟