قبلا از یوگا و مراقبه و مدیتیشن توی سایتم مینوشتم. اما به دلم نبود. حالم با نوشتههایم خوب نبود. دوست داشتم یادداشتهای روزانه داشته باشم. از هر دری حرف بزنم و موضوع سایت محدودم میکرد. چه کسی تیر خلاص ننوشتن از چیزی که دوست ندارم را روانهام کرد: نقطهویرگول. دادم دستی به سرو روی سایت بکشند، راضیه راضیام کرد. حالا با سروشکل سایت اتباط بیشتری برقرار میکنم و این یعنی اینجا بیشتر سر میزنم.
چرا نقطهویرگول؟ چون من حالا در نقطه ویرگول زندگیام ایستادهام. سرطان.
shift+y
جایی نوشته است: کاربرد نقطهویرگول در فارسی به اندازه نقطه یا ویرگول به تنهایی نیست؛ اما این موضوع چیزی از ارزش و اهمیت نقطهویرگول به عنوان یک علامت نگارشی کم نمیکند. نشانهای برای یک مکث طولانیتر از ویرگول و کوتاهتر از نقطه؛ به عبارتی کاربرد نقطه ویرگول چیزی مابین نقطه و ویرگول است. یکی از رایجترین کاربردهای نقطه ویرگول جاییست که توضیحاتی تکمیلیتر به دنبال جمله قبلی میآید. در اینجا به جای نقطه میتوان از نقطه ویرگول استفاده کرد تا خواننده متن متوجه بهم پیوستگی این دو جمله شود.
نقطه برایم مرگ بود و هست و ویرگول شاید شکستهایی که وقفه میاندازند بین احساسات و رفتار و اعمال زندگی. سرطانم را نقطهویرگول مینامم. همین حالی که حالا دارم و همین شرایط. هنوز نتوانستهام روزمرگی خودم را پیدا کنم؛ بعد یازده ماه. دو طرف نقطهویرگول به هم پیوستگی دارند اما چرا باید علامتی آنها را از هم جدا کند؟ چرا نمیشود همه زندگیام یک طرف نقطه قرار بگیرد؟ قرار است طرف دوم با مکثی طولانیتر از ویرگول بیاید؛ مثل همین حالا که هنوز روزمرگی زندگی را روی بستر بیماری پیدا نکردهام. قرار است بعد از نقطهویرگول جمله قبل را کامل کنم. قرار است کاملش کنم.
نمیدانم چطور قرار است شیوای قبل از نقطهویرگول را کامل کنم وقتی هنوز نتوانستهام جمله را شروع کنم. شاید شروعم همین نوشتن توی وبلاگم باشد.