گوشی را روی مودم کاشتهام که از خودم فیلم بگیرم. بعد بگذارمش روی دور تند و توی اینستاگرامم. برای چی؟ برای اینکه سوت شروع ماراتن زندگی را ثبت کرده باشم. یک دقیقه ثبت شد قطعش کردم ببینم چطور شده. کمی خودم را دیدم. قبلا هم از این کارها میکردم . چهرهام عوض شده انگار. اما از شیوای توی تصویر بدم نیامد .فکر میکردم توی ذوقم میخورد یا ناامیدی خفتم میکند وقتی که قیافه خودم را ببینم. دیدم دوست دارم خودم را تماشا کنم. ببینم وقتی مینویسم چهرهام چطور است. دوباره گوشی را کاشتم؛ این بار میخواستم خودم بیشتر توی کادر باشم و نه فقط کیبورد. میخواهم ببینم زمان انجام کاری که دوستش دارم چهرهام و ممیک صورتم چطور است. اولش چطور است، آخرش چطور است و افتوخیز میانه نوشتن چطور چهرهام را سایه میاندازد.
روی موسیقی پلی شده توی اتاق و کیبورد تایپ میکنم. درمورد چه چیزی میخواهم بنویسم همین که حالا گفتم. کسی باید موقعی که دارم کار مورد علاقهام را انجام میدهم از من فیلم بگیرد یا اینکه اصلا خودم بگیرم. همان موقع هم فیلم را نگاه نکنم، نگهش دارم برای وقتی دیگر. برای وقتی که یادم میرود این کار حالم را خوب میکند یا به دلیلی از ادامه مسیرم منصرف شدهام یا ناامید. برای وقتهایی که روی کف نمودار زندگی گیر کردهام. بهش نگاه کنم. فقط نگاه کنم حتی اگر به هر دلیلی نتوانم کار را انجام بدهم. فکر میکنم کمی مودم را بالا بیاورد. من آدم گوش هستم. کتابهایی که صوتی گوش میدهم خیلی عمیق توی ذهن و قلبم حک میشوند چیزی شبیه حک شدن روی سنگ. اما جاهایی هستند که شنوایی به کار نمیآید مثل همین تجربه؛ ثبت تصویر خودم موقع انجام کار مورد علاقه. صدا را میشود ثبت کرد اما کارکرد تصویر اینجا پررنگتر است.
نتیجه کار متعاقبا اعلام میشود..