شیوا روشنی

عضویت در خبرنامه

نوشته‌های پیشین

تجربه جدید

یکی از دوستانمان ما را یکهویی وسط یک تجربه تازه و عجیب انداخته است. مدت‌ها بود که می‌خواستیم گربه بگیریم. اما به دلایل زیادی مدام این لذت را عقب می‌انداختیم؛ که مثلا شرایط را فراهم کنیم. چه شرایطی؟ خودمان هم نمی‌دانستیم؛ تا اینکه دیشب. یک بچه گربه شاید دوماهه عضو سوم خانه ما شد. تجربه عجیبی و متفاوتی است. از لحظه‌ای که تصمیم گرفتیم و شب اول آنقدر استرسم بالا بود که مدام دستشویی می‌رفتم. خیلی وقت بود اینطور استرسی نداشتم استرسی شبیه شب‌های امتحان. شب اول هم این بچه جای خوابش عوض شده بود و جایی برای خواب پیدا نمی‌کرد و ما را هم بی‌خواب کرده بود. مسئولیت یک موجود زنده را به عهده گرفتن واقعا سخت است؛ بخصوص اینکه یک حیوان بی‌پناه باشد. نمی‌دانیم از پس مسئولیتش برمی‌آییم یا نه. اما در حال تجربه عشق زیادی هستم. توی این روزها هم نیاز به تجربه احساس جدید دارم و هم حوصله تجربه‌های تازه را ندارم. ببینم کدام حال پیروز می‌شود؛ در این عشق می‌مانم یا به اتاق امن زندگی‌ام برمی‌گردم.

نتوانستم. بچه به خانه‌اش برگشت و من بالای خاک دستشویی‌اش زار زدم. نمی‌دانم این گریه پیامد چه کاری بود، اینکه چرا رفت؟ چرا نتوانستم از پس کار بیایم؟ اینکه چرا اینقدر حیوانات بی‌پناه و مظلوم هستند؟ اینکه وابسته شده بودم؟ اینکه پشیمان شده بودم؟ نمی‌دانم. شاید از هر کدام یک قاشق بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *