انتخاب و اختیار

نشسته‌ام که ساعت دو کلاس آنلاین شروع شود. هوای تابستان زیادی گرم است. می‌دانم تابستان است و گرما خُلق تابستان؛ اما می‌توانم غر بزنم. نمی‌توانم؟ بخاطر گرگرفتگی‌ام و اینکه هیچ پنکه و کولری نمی‌تواند سرپوش بگذارد روی خصلت تابستان و این حالم می‌خواهم غُر بزنم.

این کلاس پانزدهم تیر برگزار شد؛ آنلاین. اما کیفیت برگزاری پایین بود و بچه‌ها شاکی بودند. موسسه و آقای صحت، سروش صحت انگار برایشان کیفیت کار و رضایت بچه‌ها مهم بوده که کلاسی جبرانی برای بچه‌های آنلاین گذاشته‌اند. حالا دو بار کلاس آقای صحت را تجربه می‌کنم. فیلم کلاس روز پانزدهم را هم شنبه توی سایت می‌گذارند و لذتی دوباره. صفحه وبلاگ باز است و دارم به نقطه‌ویرگول فکر می‌کنم. جایی خواندم که نوشته بود: نویسنده باید جمله مستقل را تمام کند و می‌تواند آنرا ادامه ندهد اما تصمیم می‌گیرد نوشته ادامه پیدا کند؛ پس نقطه‌ویرگول می‌گذارد. اختیار و انتخاب. یک روز هم توی تقویم به نام این علامت نگارشی است؛ شانزدهم آوریل. روز جهانی نقطه ویرگول! به عنوان یک نماد هم شناخته شده است؛ نمادی که در واقع برخواسته از مفهوم و معنی‌اش است. نمادی که برای امیدبخشی و تلاش برای مبارزه با افسردگی و خودکشی است.

امی بلوئل در سایتش می‌گوید: این علامت زمانی استفاده می‌شود که نویسنده امکان انتخاب میان پایان‌دادن و ادامه دادن جمله را دارد؛ اما ادامه دادن را انتخاب می‌کند. انتخاب. امی یک پروژه پشت این علامت راه انداخته و نمادش کرده. نمی‌دانم از کی اما من خودم را نشسته روی این علامت می‌بینم؛ ماهها است. افسردگی یقه‌ام کرده؛ بخاطر اینکه روتین زندگی‌ام بهم خورده و روزهای معمولی و عادی نداشته‌ام.

سرطان را انتخاب نکرده‌ام. هیچ‌کس بیماری‌اش را انتخاب نمی‌کند. بسیاری از بیماری‌ها بخاطر سبک نادرست زندگی سروکله‌شان پیدا می‌شود. اما این بیماری مشمول آن بسیاری نیست. توی چهل سالی که همین چند ماه پیش پرش کردم کسی را دوروبرم ندیده‌ام که به اندازه خودم به سبک زندگی‌اش اهمیت بدهد. وقت‌هایی که کم می‌آورم نه می‌خواهم ادامه بدهم و نه می‌خواهم تمام کنم. میانه اینها می‌شود چه حالی؟ اختیار و انتخاب و اراده را بارها توی مسیر از دست داده‌ام؛ معلق در فضا و زمان. ماجراها و اتفاقات یا مرا به سمت خودشان کشیده‌اند یا به سمتی هل داده‌اند و از خودشان دورم کرده‌اند. چطور باید انتخاب کنم این مکث بیشتر از ویرگول را تمام کنم و زندگی کنم؟ وقتی هنوز ردِ درد روی تن و روحم هست، وقتی هنوز سوال چرا من؟ مدام توی سروکله‌ام جولان می‌دهد.

بله با صدای بلند می‌گویم سخت است گذر کردن و روتینی روی این ردِ درد ساختن. کسانی هستند که این کار را انجام می‌دهند؛ نمی‌دانم شاید دیر یا زود همه می‌توانند گذر کنند. شاید که نه حتما آنها هم زمانی را روی نقطه‌ویرگول نشسته‌اند و جایی و لحظه‌ای کفه‌‌ی زندگی کردن با یک خاطره، یک آرزو یا هدف و یا یک آدم سنگین شده و ادامه داده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *