کفشهایم را پا کردم و یواشکی اعضای خانه بیرون زدم. نفهمیدم چطور پلهها را پایین آمدم و کفشهایم را به موزاییکهای پیادهرو رساندم. وقتی پا روی آنها گذاشتم ایستادم به تماشا. تماشای کفشها و پاهایم که بعد از مدتها به خودشان کفش دیدهاند. به سفتی و شیارهای موزاییکها که کفی کفشها را کج و کوله کرده بود و پاهایم را. یادم نمیآید از کی عاشق راه رفتن شدم. مهم نیست این مهم است که حالا یک تفریح دلنشین دارم. حتی مهم نیست که چند وقتی میشود که دلم برایش تنگ شده است. مهم این است که حالا با همین پاها و کفشها میتوانم راه بروم.
یاد روزی افتادم که با یکی از دوستانم برای پیادهروی رفته بودیم. به من گفت خیلی عجیب راه میروم. پرسیدم چطور عجیب؟ گفت نمیتواند دقیق منظورش را برساند. یک طور که انگار برای بار اولی است که راه میروم. خندیدم. میگفت انگار چیزی شبیه معجزه دیدهای. خیلی وقتها دقت میکند که ببیند چه ترفندی دارم ولی متوجه نمیشود. شاید بتواند بعد از من شبیه من راه برود ولی بعد از چند دقیقه یادش میرود. باز هم خندیدم. گفتم نمیتواند با نگاه کردن یاد بگیرد که شبیه من راه برود. اگر هم یاد بگیرد راه رفتنش اصالت خودش را ندارد. اصالت راه رفتن را نمیتواند با تقلید به راه رفتنش بدهد.
این راه رفتن من از حال و احوالات و از طرز نگاهم به زندگی است که الگو دارد. این را هم گفتم که همه آدمها میتوانند راه رفتن مدل خودشان را پیدا کنند. هر کسی راه رفتنی خاص و منحصر به خودش دارد. نیازی به الگو برداری نیست. خواست که بداند چه چیزی پشت اصالت راه رفتنم است. گفتم باید خودِ خودش را پیدا کند. وقتی پیدا کرد عاشق خواهد شد. عاشق خودش و نیرویی که بودنش به او حضور داده است. وقتی عاشق شود همه اتفاقات و نعمتها را معجزه خواهد دید. از راه رفتن و نفس کشیدن تا نور مهتاب و طلوع آفتاب را.
حواسم را از خاطره گرفتم و به پاهایم سپردم تا هر چیزی که کفشهایم و پاهایم را لمس میکند تشخیص بدهم. از برگهایی که بیموقع زود شده بودند تا ریگها. به موسیقی نیاز نبود که توی گوشم صدا بدهد، صدای اصطحکاک کفشهایم با آسفالت در خیابان خلوت روبروی خانهمان برایم بهترین موسیقی همان لحظهها بود.
این جمله را بعد از چند دقیقه راه رفتن با صدای بلند به خودم گفتم: اصالت را میتوان زمانی به فکر،کار، مسیر، کلمهها و حتی راه رفتن داد که خودمان را شناخته باشیم و بعد پذیرفته. تا عشق پشت بندش مثل یک طوفان به زندگیمان بزند.
۲ پاسخ
وبلاگ ساده و دلنشینی دارید.
ازین که یک وبلاگ نویس را که مثل خودم علاقه مند به پیاده روی پیدا کرده ام خوشحالم.
ممنونم.
خوشوقتم از آشناییتون!